سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حکیم، کسی است که بدی را با خوبی پاداش دهد . [امام علی علیه السلام]
زمستان 1386 - Amirina
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • در یاهو
  •  اینا هم یه سری دیگه از جملات
    مثبت و جالبه که صاحاب ندارن!!! و یه چند وقتی هست تو وبلاگم هستن ولی چون دیگه
    تکراری شدن همشونو اینجا آوردم :

     

     مهربانی را از پسر
    بچه ای یاد بگیر که به امید شیرین شدن دریا آبنبتش را تو ی اون می ندازه


    اگر تمام شب برا ی از دست دادن خورشید گریه کنی لذت دیدن ستاره ها را هم از دست
    خواهی داد


    همیشه غم انگیزترین و سخت ترین لحظات رو کسی واست می سازه که زیبا ترین و شیرین
    ترین لحظات رو واست ساخته بود


    آنچه با سخاوت بدهی، به تو باز خواهد گشت


    ما با چیز هایی زندگی می کنیم که هستند نه با چیز هایی که باید باشند


    اگر خلق و خوی خود را کنترل نکنید، برنده نخواهید شد


    بهترین کار، کاری است که از انجام آن لذت می بریم. شغلی را بپذیر که عاشق آنباشی


    ایستاده مردن بهتر از زانو زده زیستن است


    سکوت را فقط با آوازی شیرین بشکن


    در نگاه کسانی که پرواز را نمیفهمند هر چقدر اوج بگیری کوچکتر خواهی شد


    تلاشی اندک لازم است تا رسوایی ای بزرگ حاصل شود


    اول از همه دیگران را به یاد بیاور و آخر از همه خود را فراموش کن


    پوزش و عذر خواهی دلیل خردمندی است


    گذشته را در آغوش بگیر، اما در آن زندگی نکن


    قهرمانان آنانی هستند که می دانند کیستند


    بدبختی تنها در باغچه ای که خودت کاشته ای می روید 


    در دنیا جای کافی برای همه هست پس بجای اینکه جای کسی را بگیری سعی کن جای خودت را
    پیدا کنی


    به نور نگاه کن، سایه ها پشت سرت خواهند بود


    اگر زندگی ات در خطر نیست. خود را به ستیز میفکن


    شرافت، تیزبین ترین چشم ها را دارد


    ما موجوداتی بشری که تجربه روحانی دارند نیستیم ، بلکه موجوداتی روحانی هستیم که
    تجربه بشری دارند


    امید داروئی است که شفا نمی دهد اما درد را قابل تحمل می کند


    هر رفتنی رسیدن نیست ؛ اما برای رسیدن ، راهی جز رفتن نیست


    (یه هفته دیگه مونده )!!! :)



    Amirina ::: جمعه 86/12/17::: ساعت 4:46 عصر
    نظرات دیگران: نظر

      ولی من غافل بودم از اینکه تمام این جریانات یکی دیگه از امتحانای خداست که مثل اینکه ایندفعه قبول شدم

     چون یه دفعه قضیه مثل فیلم هندیا خیلی باحال شد

      خدا رو شکر وضع زانوم اونقدر خراب نبود و با 7_8 تا بخیه ختم به خیر شد ( تو همون بیمارستان کلی قضیه خنده دار هم پیش اومد ، دکتر جراحم یادش نمی اومد چندتا بخیه زده ، وقتی ازم پرسیدن آخرین بار کی کزاز زدی چون یادم نیومد کلی خندیدم )

      بعد عمل یه دو هفته ای خونه نشین شدم یعنی تو اوج کار در حال استراحت بودم

     

      وقتی برگشتم به شرکت کلی از طرف همه مورد تحویل قرار گرفتم ، حتی کسانیکه قبلاً بود و نبودم واسشون اهمیت نداشت اومدن سراغم یا حداقل تلفنی  جویای احوالم شدن

    .

    .

    .

     ... ولی اتفاقی که افتاد یه چیزی خیلی بالاتر و پراهمیت تر از اینا بود

     اتفاقی که هم منتظرش بودم و هم انتظارشو نداشتم !!

     اتفاقی که خیلی دلم میخواست یبفته ولی هیچ امیدی به امکانش نداشتم !!

     اتفاقی که بعدها تو یه مجله واسه همون زمان دیدم تو طالعم بوده :

      یه خبر غیر مترقبه دریافت می کنید ، چیزی که از آن قطع امید کرده بودید !!

       و..... قصه ء عشق آغاز شد

     

       اون اتفاق باعث شد قضیه اون دوشنبه ها و جعبه مداد رنگی رو هم از وبلاگم وهم از ذهنم پاک کنم ، اتفاقی که کاری کرد سال 86 رو بهترین سال عمرم و نوروز اونو بهترین عیدم بشه، سال 86 پرمخاطره ترین (فکر کنم یعنی خیلی خاطره) سال عمرم بوده

      خلاصه از اون روز تا حالا داستان داریم ما !!   داستان من همچنان ادامه داره فقط دیگه ربطی به دوشنبه ها نداره ، نه که از دوشنبه ها بدم بیاد ، تازه برعکس یکی از همین بهترین خاطراتم تو دوشنبه 20/1/86 رخ داده ولی چون میخوام چیزی باعث یادآوریه قضایای موهون!! قبلی نشه دیگه تو دوشنبه ها آپ نمیکنم



    Amirina ::: دوشنبه 86/12/13::: ساعت 2:40 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 4
    بازدید دیروز: 2
    کل بازدید :50125

    >>اوقات شرعی <<

    >> درباره خودم <<

    >>آرشیو شده ها<<

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    زمستان 1386 - Amirina

    >>لوگوی دوستان<<

    >>جستجو در وبلاگ<<
    جستجو:

    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<